دگرپذیری که اکنون رواج یافته کاربرد فراوان در گفتوگوهای علمی پیدا کرده، و به نظر میرسد با سمحه و سهلهای که در متنهای دینی و سخنان پیامبر خدا -صلّی الله علیه وسلّم- به کار رفته است اندکی فرق دارد، زیرا در تسامح و تساهل گونهای رویاروی و دو سویهبودن نهفته است در حقیقت، نرمی و گذشت و مهرورزی و مدارای یکسویه، بستگی به طرف مقابل پیدا میکند. اگر او آسانگیر و اهل گذشت باشد، با وی به نرمی رفتار میشود، ولی اگر اهل گذشت و آسان گیری نبود، دیگر طور دیگر برخورد کرد.
بسیاری از روشنفکران، به پیروی و اثرپذیری از اندیشههای غربی، بدون آن که روی مفهوم دگرپذیری در مغرب زمین و انگیزهی غربیان از دامنزدن به آن در جامعههای اسلامی درنگ ورزند، پیامدهای آن را بررسی نمایند، در رواج دادن و به همه رساندن دگرپذیری، تلاش میورزند و بدون توجه به هیچ حد و مرزی در همهی زمینهها آن را ساری و جاری میسازند و از همین زاویه، دین را تنها امری قلبی، ذهنی و معنوی میدانند و این سخن فریبدهنده و سست و بیپایه را اینجا و آنجا باز میگویند: داعیهی اینکه مسلک من یگانه مسلک حق است، ناشی از کوتهنظری، خودبینی و بیمعرفتی است.
شماری دیگر نیز چنان با بدبینی به طرح اینگونه مقولهها را از ناحیهی غربیان و غربزدگان مینگرند که میپندارند با چنین اندیشهای، جایی برای غیرت دینی، نمیماند.
هردو سوی، باید از این ویژگی برخوردار باشند و نگهداشت آسانگیری و گذشت را بکنند. پاسداشت یکسویهی این ویژگی، بیاثر است، ولی در دگرپذیری که در روایات از آن سخن رفته، مسئله دو سویهای نیست، بلکه نگاه از افق بازتر و بالاتری است. شریعت اسلام، در حقیقت، از پیروان خود میخواهد که برخورد کریمانه با دیگران داشته باشند، و روح سماحت و سهولت را همیشه و در همه حال، در خود زنده نگه دارند.
دیدگاه اسلام درباب دگرپذیری
اصطلاح دگرپذیری و در زبان اروپا از کلمهی تولرانس استفاده شده است که از ریشهی تولرانس به معنای تحمل، پذیرش و به دوش کشیدن است و اکنون در اصطلاح فرنگیان بهمعنای بیقیدی، رهاساز، بیتفاوتی و سازشکاری به کار میرود.
در اسلام حق، باطل، ارزش و ضدارزش یک امور واقعی و حقیقیاند و همهی مردم باید از دین حق پیروی کنند و طرفدار ارزشها باشند و جز پیروی از اسلام که در روزگار ما، تنها شریعت حق است از کسی پذیرفته نیست.
معتقدان به تولرانس، یا دگرپذیری به گونهی غربی، از آن رو که به حریم و حد و مرزی برای حق و باطل و ارزش و ضدارزش و مقدسات و معنویات باور ندارند و یا دستکم آن را دست نیافتنی میدانند، از دگرپذیری سخن به میان میآورند و همه را بر همین اساس به پذیرش آرا و عقاید یکدیگر و بیقیدی و رهایی مطلق فرا میخوانند، ولی اسلام، با اینکه مردم را به پیروی از حق و دوری از باطل و حتی مبارزه با آن فرا میخواند، آنان را به نگهداشت تسامح و تساهل و نگهداشت ظرفیتها و نرمی و مهربانی و سعهی صدر در برخورد با یکدیگر سفارش میکند و از آنان میخواهد که در چارچوب تعیین شده، آرای یکدیگر را محترم شمارند و همهی سخنان و دیدگاهها را بشنوند و بهترین آن را برگزینند و در اختلاف نظرها، راه دشمنی و کینهتوزی و ستیزهکاری را نپویند. در حقیقت تساهل در اسلام به معنای پذیرش باطل نیست، بلکه به معنای ظرفیتها و حدود عقل و ادراک افراد و واقعبینی در مقام عمل و تربیت جامعه و رفتاری همراه با صبر و متانت و مدارا با جاهلان و صاحبان آرای دیگر است؛ زیرا در منطق اسلام، چه بسا کسانی به خاطر سستی بنیههای علمی و عقلی و یا بهروز نکردن تواناییهای بالقوهی آنها، حق را درست نفهمیده باشند و برای درک حقیقت نیاز به مجال و کمک و برخورد مهربانانه و مداراگرایانه داشته باشند. به دیگر سخن، در نظر اسلام، مردمان باید رأی و نظر یکدیگر را محترم شمارند و با منطق و حق و انصاف با آن برخورد کنند و از به کاربردن زور برای جلوگیری از ابراز عقیدهی دیگران بپرهیزند. هر کسی، همانگونه که به سخنگفتن و اظهار عقیده، علاقهمند است و دوست دارد دیگران حرفها و دیدگاههای وی را بشنوند و به آن توجه کنند، لازم است او هم، دیدگاههای دیگران را محترم شمارد و با ستیزهکاری و کینهتوزی و دشمنی با آن برخورد نکند و از جادهی عدل و انصاف و برخورد کریمانه، بیرون نرود.
شیوهی پیامبر خدا و خلفای راشدین در دگرپذیری
شیوهی پیامبر خدا -صلّی الله علیه وسلّم- در برخورد و رفتار با دیگران و برتابیدن اندیشههای مخالفان و نگهداشت حقوق و آزادی عمل آنان، تا آنجا که به اصول کلی و مصالح امت اسلامی زیانی نرساند، به روشنی گویای همین واقعیت است.
برای نمونه، وقتی نمایندگان جامعهی مسیحیان نجران در سال دهم هجرت در مدینه به حضور پیامبر اکرم رسیدند، مورد احترام قرار گرفتند و پیامبر به آنان اجازه داد در مسجد مدینه، مراسم عبادی خود را، که وقت آن فرا رسیده بود، آزادانه بگزارند. آنان در حضور پیامبر و در حالی که رو به مشرق، به جانب بیتالمقدس و درست در جهت خلاف قبله مسلمانان ایستاده بودند، بدون هیچ مزاحمتی، مراسم عبادی خویش را به جا آوردند.
مسیحیان نجران با این که دعوت پیغمبر خدا -صلّی الله علیه وسلّم- را در مورد پذیرفتن اسلام نپذیرفتند و از انجام مباهله که در ابتدا خود آن را پذیرفته بودند، سرباز زدند، مسلمانان هیچگونه برخورد ناگوار و آزاردهندهای با آنان نداشتند و نجرانیان آزادانه، پیمان صلحی را با مسلمانان بستند که بر اساس آن، تنها در برابر تعهد آنان به پرداخت مقداری لباس و ابزار و ساز و برگ نظامی به مسلمانان که در آن هنگام هر آن احتمال یورش کافران قریش به آنان میرفت، امنیت جان و مال نجرانیان را مسلمانان پایبند شدند و نجرانیان اجازه یافتند، آزادانه به میان مسلمانان رفتوآمد کنند و مراسم دینی خود را بدون هیچ هراسی انجام دهند و در پناه اقتدار حکومت اسلامی، بدون اینکه به سپاه اسلام در بیایند و در کارزار شرکت بجویند و یا مالیاتی بیش از آنچه در پیماننامه آمده، بپردازند، در امنیت کامل بزیند و جان و مال آنان از هرگونه برخورد و دستبرد در امان باشد.
برخورد کریمانهی پیامبر خدا -صلّی الله علیه وسلّم- با مسیحیان نجران و پاسداری از حقوقشان و احترام به آنان در زمانی صورت میگرفت که دولت مدنی(اسلامی) در مدینه، پایههای اقتدار خویش را استوار ساخته بود و به راحتی میتوانست به زور شمشیر، همهی آنان را از بین ببرد و یا با استفاده از ضعف و درماندگی نجرانیان، عرصه را بر آنان تنگ و مالیاتهای سنگینی از آنان بگیرد و از مراسم عبادی ویژه، جلوگیری کند و مانع رفتوآمد و کسبوکار آنان، در مدینه باشد.
مثال دیگر، یهودیان پیرامون مدینهاند، که سالها در کنار مسلمانان زندگی کردند و از رفتار مهرورزانه، رفق و مدارای مسلمانان برخوردار بودند و تا هنگامی که پیمانشکنی نکردند و آشکارا به دسیسه، نیرنگ و خیانت نپرداختند، همچنان از عدالت و مهرورزی اسلامی بهرهمند بودند و هیچ مسلمانی اجازه نداشت، با آنان برخورد ناشایست داشته باشد و یا آنان را از حقوق اجتماعی خود محروم کند.
این برخورد مهربانانه و انساندوستانهی اسلام که از تسامح و تساهل اسلامی سرچشمه گرفته بود، تنها دربارهی پیروان ادیان الهی و اهل کتاب نبود، بلکه کافران و مشرکان نیز، تا هنگامی که علیه مسلمانان، ترفندی ساز نکرده بودند و در پی توطئهگری و دشمنی نبودند، در امان بودند و مصون از هر آسیب و گزندی. همانطور که خداوند میفرماید: (لَّا يَنْهَاكُمُ اللَّـهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ) ﴿الممتحنة: ٨﴾
«خداوند، شما را از دوستی آنان که با شما در دین ستیز و دشمنی نکرده و شما را از دیارتان بیرون نراندهاند، باز نمیدارد، تا از آنان بیزاری بجویید، بلکه با داد و انصاف رفتار کنید که خداوند مردم با داد و انصاف را دوست میدارد.»
پس افزون بر اهل کتاب و پیروان ادیان الهی، مشرکان و کافران نیز، اگر سر جنگ با اسلام نداشته باشند و جامعهی اسلامی و جان، مال، ناموس مسلمانان و کیان اسلامی از دستبرد آنان در امان باشد، از رحمت و عدالت اسلام میتوانند برخوردار باشند و در پناه اسلام و دولت مدنی (اسلامی) به زندگی خویش ادامه دهند.
حتی در زمان عمربن الخطاب-رضی الله عنه- که بخشهای گستردهای از سرزمین ایران به دست مسلمانان فتح شد و در عمل، ایران در قلمرو حاکمیت اسلام قرار گرفت، بر خلاف کینهتوزیهای شماری از مستشرقان، نه تنها مردم ایران هیچگونه آزار و شکنجه از مسلمانان فاتح ندیدند و هیچکس آنان را وادار به پذیرش اسلام نکرد، بلکه به گونه بیسابقهای مهربانانه در زیر چتر حمایتی اسلام قرار گرفتند و حتی خود ایرانیان، چنان شیفتهی رفتار، کردار و منش مسلمانان شده بودند که در راستای گسترش قلمرو نفوذ و حاکمیت اسلام مدد میرساندند. بسیاری از مردم با اینکه هنوز به اسلام نگرویده بودند، در پناه دولت اسلامی در کمال آسایش و امنیت زندگی میکردند و به گفتهی مسعودی در مروج الذهب: «پس از حدود سه قرن، هنوز آتشکدههای فراوانی در جای جای ایران به چشم میخورد و زرتشتیان، بدون دغدغه و هراس و در پرتو مهربانی و مهرورزی مسلمانان، به مراسم دینی خویش میپرداختند.»
توافق همزیستی مسالمتآمیز با اهل کتاب در زمان پیامبر اکرم در مدینه، مدارا و مهربانی با اسیران جنگ بدر و جریان صلح حدیبیه با پیروان ادیان دیگر نمونه های دیگری از برخورد شریعت سمحهی سهله با غیر مسلمانان است.
به نظر بسیاری از مستشرقان در زمینهی همزیستی مسالمتآمیز با پیروان ادیان دیگر و در پیش گرفتن شیوهی دگرپذیری در برابر آنان، مسلمانان در مقایسه با سایر پیروان ادیان دیگر، پیشتاز بودهاند. در طول تاریخ، برخلاف دشمنیها و نفاقافکنیهای استعمار غرب، همواره یهودیان، مسیحیان، زردشتیان و... در میان مسلمانان به صلح، ایمنی و احترام زیستهاند و حتی از مزایای اجتماعی و عدالت اسلامی نیز برخوردار بودهاند. حتی در دورههایی از تاریخ، یهودیان و مسیحیان، پستهای دولتی بر عهده داشتهاند، مانند: خاندان بختیشوع یهودی در دربار خلفای عباسی. همچنین در حکومت فاطمیان در مصر، شماری از اهل کتاب دارای مقام و پست بودهاند.
در قرآن مجید، عامل پیدایش اختلاف بین امتها، بیعدالتی و تجاوزگری معرفی شده است. از این روی به پیامبر خدا -صلّی الله علیه وسلّم- دستور داده شده که اعلام بدارد:
(فَلِذَٰلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِن كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّـهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّـهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ) ﴿الشورى: ١٥﴾
«پس برای این [امر] دعوت کن، و چنانکه دستور یافتهای پایداری کن، و از هوی و هوس آنان پیروی مکن و بگو به هر کتابی که خداوند فرو فرستاده است، ایمان آوردهام، و دستور یافتهام که در میان شما دادگری کنم، خداوند پروردگار ما و پروردگار شماست، کار و کردار ما از آن ماست، و کار و کردار شما از آن شما، در میان ما و شما گفت و گویی نیست، خداوند ما و شما را [برای داوری] گرد میآورد و سیر و سرانجام به سوی اوست.»
آنطور نیست که اهل کتاب با هم اختلافی نداشته باشند و یکدیگر را به راحتی برتابند، بلکه آنان نیز، بیشتر درگیر مبارزه با یکدیگرند؛ حتی پیروان مسیح و یهود، از مجموعه آموزههای دینی خودشان، تنها آنچه را با هواها و خواستههای نفسانی و هدفهای آنان بیشتر هماهنگ است، میپذیرند و به بقیه، توجه چندانی ندارند. به عنوان مثال: با اینکه کم و بیش، در همهی ادیان الهی از ستم و بیداد نهی شده است، ولی پیروان آنان از کنار آن میگذرند و به نگهداشت عدالت در زندگی اجتماعی و پرهیز از ستم توجهی ندارند. این در حالی است که اسلام مسلمانان را وا میدارد که در صورت نگهداشت شرایط ذمه و پیمان، با پیروان ادیان دیگر به عدالت رفتار کنند و از هرگونه دستاندازی به حقوق آنان بپرهیزند.
مرز دگرپذیری دینی
مرز حوزهی به کار بستن دگرپذیری دینی جایی است که در چارچوب اصول و ارزشهای اسلامی و حفظ مصالح اسلام و جامعهی اسلامی صورت گیرد و رفتار و برخورد غیرمسلمانان به گونهای باشد که درخور برتابیدن و پذیرفتنی باشد. بیرون از این قلمرو و در صورتی که بخواهد به ارزشهای اسلامی خدشه وارد آید و یا دگرپذیری راهی برای رواج بیبندوباری باشد، دیگر جای دگرپذیری نیست؛ بلکه جای امر به معروف و نهی از منکر و واکنش در برابر منحرفان است. تساهلی که امروز در جامعههای غربی رایج است و برداشتی که امروز، شماری از روشنفکران در کشورهای اسلامی از آن دارند، با آنچه مورد نظر رهبران اسلامی است، به کلی فرق دارد.
هرجا که امری ناپسند و ضدارزش در عرصهی فرهنگ و اجتماع رخ مینماید، از سوی هر گروه و فردی باشد، باید جلوی آن را گرفت. تساهل و مدارا در برابر کار خلاف، بیبندوباری و فساد، معنی ندارد. همچنین تساهل در برابر کسانی که به اساس نظام اسلامی و پایه و ارکان آن خدشه وارد می سازند و یورش میبرند و با انگیزههای شیطانی، برآنند ذهن و فکر مردم را خراب و بنیههای اعتقادی را سست کنند، ضدارزش است و باید با آن، به ستیز برخاست.
پیامبر خدا -صلّی الله علیه وسلّم- که خود را آورندهی شریعت سمحهی سهله معرفی میکند و نه تنها با مؤمنان که با پیروان دیگر ادیان توحیدی و حتی بسیاری از مشرکان و کفار به نرمی و از سر رفق و مدارا و باگذشت رفتار میکرد در برابر مخالفان و دشمنان و کسانی که به اسلام و به قوانین و آیینها و آنچه در دین الهی، مقدس شمرده شد، برخورد میکرد. به اصطلاح (مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّـهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ) ﴿الفتح: ٢٩﴾ بود. با مؤمنان به نرمی و مهربانی رفتار میکرد، ولی در برابر دشمنان و کافران حاقد، سرسختانه ایستادگی میکرد.
در مسئلهی فردی و آنچه مربوط به شخص خودش بود، پیامبر خدا -صلّی الله علیه وسلّم- نرم و ملایم و باگذشت بود. گذشتهای بزرگ و تاریخیاش، یکی از علل پیشرفتش بود، اما در مسأل اصولی و عمومی آنجا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان میداد و دیگر جای گذشت، نمیدانست. پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش، تمام بدیهایی که قریش در طول بیش از بیست سال، نسبت به خود او مرتکب شده بودند، نادیده انگاشت و همه را یک جا بخشید؛ حتی توبهی قاتل عموی محبوبش حمزه را پذیرفت.
در همان فتح مکه، زنی از بنی مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید، خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهین به خود تلقی میکردند، سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجرای حد صرف نظر کند.
بعضی از صحابه را به شفاعت برانگیختند، رنگ رسول خدا از خشم بر افروخته شد و گفت: چه جای شفاعت است؟ مگر قانون خدا را میتوان به خاطر افراد تعطیل کرد؟ هنگام عصر آن روز، در میان جمع سخنرانی کرد و فرمود:
«اقوام و ملل پیشین، از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض میکردند. هرگاه یکی از اقویا و زیردستان مرتکب جرم میشد معاف میشد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب میشد، مجازات میشد. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، در اجرای عدل دربارهی هیچ کس سستی نمیکنم، هرچند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.»
در مکتب اسلام به همان اندازه که تساهل و مدارا سفارش شده است، پافشاری در اجرای آیینها و قانونها و شدت عمل در برخورد با دشمنان و مخالفان هم سفارش شده است. دگرپذیری خوب و لازم است و هم درشتی و پافشاری در اجرای قانونها و آیینها. ولی هیچکدام مطلق نیست و هر کدام در جای خود خوب و به همان مقدار لازم، پسندیده است. خشونت و سختگیری در جای تسامح همان اندازه زشت و ناپسند است که تسامح در جایی که شدت عمل و درشتی لازم است.
درباب حاکمیت دینی استفادهی ابزاری از دگرپذیری
بعضی از اندیشمندان، از اصل دگرپذیری به عنوان ابزاری برای گسترش و رواج اندیشههای خود استفاده میکنند. ازجمله کسانی که به تسامح، ابزاری مینگرند، باورمندان به جدایی دین از سیاست هستند. اینان، با اصل برقراری حکومت دینی و اسلامی، ناسازگارند و حوزهی دین را تنها امور فردی و در محدودهی رابطهی انسان با خدا و نگهداشت پارهای امور اخلاقی میدانند و به طور طبیعی، هیچ جایگاهی برای دخالت دین در امور اجتماعی و سیاسی و حکومتی باور ندارند.
این طیف، از مسئلهی تسامح برای طرح افکار خود و کشاندن جامعه به سوی نظامهای سکولار بهره میگیرند. آنان در پناه این اصل، اصل حاکمیت دینی را رد میکنند و با این بهانه که تسامح اسلامی ایجاب میکند که میدان تحقیق و تبادل نظر باز باشد، میکوشند باورهای اسلامی مردم را سست کنند.
خدشهها و خردهگیریها که در سالهای اخیر به احکام مسلم اسلام، همچون: قصاص، دیات، قطع دست دزد، نایکسانی و فرق ارث زن و مرد، اجرای حدود اسلامی، طلاق و... که بر اساس نص صریح قرآن و با اتفاق همهی علما، بلکه همهی مذاهب اسلامی، از دستورها و آیینها و قانونهای روشن و ضروری و بدون هیچ شک و گمانی به شمار میآیند، نمونهای از واقعیت است.
ما نمیگوییم که اینگونه مسئله نباید طرح شود و یا بحث و تحقیق در مورد آن، اشکال دارد، بلکه بر این باوریم که کشاندن بحثهای علمی و فقهی که باریکاندیشیهای خاص خود را میطلبد، به میان عامهی مردم و تلاش در جهت شبههافکنی و سست کردن باورهای دینی مردم، ناسازگار با هدف اصلی تسامح و خیانت به مردم است. طرح مباحث علمی در هر زمینهای بسیار خوب است، ولی باید در مجامع علمی و در حضور اندیشهوران و صاحبنظران و محیطهای دانشگاهی و حوزوی باشد، نه در بین مردم که آمادگی اینگونه مسئله را ندارند.
دگرپذیری یا وحدت ادیان
معتقدان تولرانس و تحمل در غرب، بسیار تلاش ورزیدهاند، تا همهی ادیان جهان و یا دستکم همهی ادیان الهی را متحد سازند. آنان با این دستاویز که وجود ناهنجاری در اعتقادات و آداب و سنن دینی گوناگون بین انسانها، همواره مایهی درگیری و کشمکش بین آنان بوده است، خواستهاند شعائر، آداب و سنن و آیینهایی را که ویژهی هر دینی است کنار بگذارند و تنها نقطهی مورد اشتراک همهی ادیان را، که همان اعتقاد به وجود خدا و... است نگه دارند و به اصطلاح، دین واحد جهانی پدید آورند، تا در سایهی آن بشر از چنگال دشمنیها و درگیریها و خونریزیهای بین فرقهای رهایی یابد و زندگی آرام و راحتی داشته باشد. در نظر عقیدهمندان به تولرانس، تنها راه دستیابی به این هدف، ترویج و حاکمیت روحیهی بیقیدی و بیتعصبی و داشتن -به اصطلاح- روحیهی تساهل است.
باید توجه داشت که اصل دعوت به اتحاد، گرچه امر بسیار پسندیدهای است و مورد نظر اسلام و قرآن، ولی بیشتر مبلغان این اندیشهها در غرب، به هیچ دینی باور ندارند و دعوت به دین واحد جهانی، در حقیقت دعوت به رهاکردن همهی دینها و گونهای بیدینی است. البته در میان ادیان الهی، یک سلسله همگونیها، اشتراکها و انبازیهایی وجود دارد که اسلام اهل کتاب را به آن کلمهی «سواء» و چنگ زدن به آن فرا خوانده است:
(قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّـهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّـهِ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) ﴿آل عمران: ٦٤﴾
«بگو ای اهل کتاب بیایید بر سر سخنی که بین ما و شما یکسان است بایستیم که جز خداوند را نپرستیم و برای او هیچگونه شریکی نیاوریم و هیچکس از ما دیگری را به جای خداوند، به خدایی برنگیرد و اگر رویگردان شدند، بگویید شاهد باشید که ما فرمانبرداری»
این آیه، نشانگر دعوت اسلام به وحدت و اتحاد است و از همهی پیروان ادیان الهی و اهل کتاب میخواهد که دست به دست هم داده و اصل مشترک توحید را، بدون هیچگونه پیرایهای، مدار وحدت و ملاک عمل خویش قرار دهند. بر همین اساس، پیروان ادیان الهی و یا همان اهل کتاب که در ذمهی حکومت اسلامی و در میان مسلمانان زندگی میکردند، پیوندی صمیمانه و دوستانه با مسلمانان داشتند، از یکدیگر قرض میگرفتند و در دشواریها و گرفتاریهای زندگی به یکدیگر یاری میرساندند و داد و ستد و معاشرت داشتند، ولی با این حال، هر کدام از آنان دین خود را بر حق میدانستند و هیچ تردیدی در آن نداشتند.
پس دعوت به اتحاد و تفاهم و گردآیی زیر چتر توحید که نقطهی مشترک و پذیرفتهی همهی ادیان است، به هیچ روی به معنای دست برداشتن از شعائر و آداب و سنن و احکام قطعی نیست؛ زیرا حذف و برداشتن آداب و سنن و احکام دینی، در نهایت، به حذف اصل دین میانجامد و ممکن نیست دین بدون آنها تحقق پیدا کند. افزون بر این، اگر با دقت بنگریم اصلاً نقطهی واحد و مشترک بین همهی ادیان الهی به آن معنی که طرفداران تساهل غربی بدان باور دارند، وجود ندارد؛ زیرا اعتقاد به وجود خدا که نخستین و بهترین اصل مشترک بین همهی ادیان الهی به حساب میآید، از دیدگاه ادیان مختلف ممکن است، فرقهایی داشته باشد.
به عنوان نمونه، در همین مسئله در حالی که اسلام بر توحید ناب و نفی هرگونه شرک تأکید میکند، مسیحیت باور به تثلیث دارد. در بسیاری از اصول مشترک دیگر نیز چه بسا همین نگرشهای گوناگون و ناهمگون وجود داشته باشد.
این اندیشه که علت دشمنیها و خونریزیها و فرقهای اعتقادی و جدایی دینهاست، درست نیست؛ زیرا اگر چنین باشد در جامعههای غیر دینی و یا ضد دینی، نباید هیچ درگیری و اختلافی باشد و حال آنکه در آن جامعهها، جنگ و درگیری و دشمنی بیشتر است. درحقیقیت، عامل بدبختیها و خونریزیها، نبود اعتقاد دینی و پایبندی به احکام الهی است. آنچه را غربیان به عنوان ثمرهی اختلاف ادیان، همانند جنگهای طولانی صلیبی بین مسیحیان و مسلمانان مثال زدهاند، در واقع جنگهای مذهبی نیست، بلکه جنگهای سیاسی و استعماری است. رهبران استعمارگر، از باورهای دینی مردم در جهت چپاول مشرقزمین و رسیدن به هواها و خواستههای خود سود میبردند. البته کسی منکر این نیست که جداییهای اعتقادی ممکن است گاهی جنگ و نزاع را در پی داشته باشد، ولی معنای این حرف، این نیست که اگر آنها را از دُور، خارج سازیم و دین یگانهای به وجود آوریم، دیگر همهی بگومگوها و اختلافها از بین میرود.
این که دین یگانهجهانی که همهی درگیریها و نزاعها را از بین میبرد، تنها یک پندار است و چنین امری به تجربهای که بشر دارد، نیست. تجربهی قرن بیستم در اروپا و دیگر سرزمینها، به خوبی نشان داد که حذف خدا و دین از صحنهی زندگی و دور ساختن مردم از آموزههای دینی و اخلاقی، درگیریها و نزاعها را افزون کرده و بر روحیهی همزیستی مسالمتآمیز خدشه، وارد ساخته است.
کارهایی که استعمارگران در قرن بیستم برای دستیابی به منافع اقتصادی بیشتر بر سر ملتهای محروم آوردند، چیزی نیست که به این زودیها از یادها برود. بهترین نمونهی آن، دو جنگ جهانی و جنگهای ویرانگر سی سالهی آمریکا با ویتنام است.
به باور من، اسلام دین دگرپذیری، سمحه و سهله است و بر صلح و دوستی و همزیستی مسالمتآمیز و رفتار نرم و از روی رفق و مدارا با دیگران تأکید میورزد و حقوق همهی آنانی را که سر جنگ و فتنهگری نداشته باشند و به حاکمیت اسلام احترام گذارند، محترم میشمارد، ولی از طرف دیگر، بر دفاع از حقانیت خود و اجرای حدود و احکام الهی و حفظ ارزشهای اسلامی پای میفشارد و به هیچ روی از مواضع خود باز نمیگردد و در راه مستقیم سر بر نمیتابد و در برابر فتنهها و دشمنیها به سختی و درشتی تمام میایستد و آن را بالاترین ارزش میداند.
*این یادداشت به پیشنهاد سایت نگاشته شده است.
نظرات
XX5
18 دی 1393 - 02:47دقیقا مشکل و برخورد دموکراسی با اسلام همین است.و نقطه شروع بستن همه آزادی ها. پیامبر به منبع وحی متصل بود و خداوند خطاهایش را تصحیح می کرد اما امروزه ؛آنجا که به اصول کلی و مصالح امت اسلامی زیانی نرساند؛ را چه کسی تعیین می کند. با این همه تضاد و تقابل رای و این همه اجتهاد و فتوای ضعیف و احادیث ضعیف و موضوع؟! حرف شما حرف همه دگم اندیشان است .تمام کسانی که افکار غیر از خودشان را تاب نیاورند!!.
خیرخواه
19 دی 1393 - 04:45نمی دانم جناب xx5 پاسخ بنده را داده است یا مطلب دیگری را عنوان کرده است؟ دموکراسی به کنار پیشکش مدعیان آن! سؤال بندده روشن است: وقتی همین موضع ما (نمازخانه را مسجد اطلاق کردن) باعث دلخوری طیف وسیعی از اهل سنت از ما می شود و بافته 36 ساله ما را پنبه می کند و از طرفی این ادعا به لحاظ حقوقی و قانونی هم مستمسکی ندارد چرا باید نظر اکثریت اهل سنت را نپذیریم؟ اکثریت می گویند اهل سنت در تهران مسجد ندارند و راست هم می گویند اما ما می گوییم در "مساجد" تهران!!! مسأله بزرگی نیست اما همین عوامل دست در دست هم می دهند و باعث کدورت فیمابین می شوند
بارکزهی
21 دی 1393 - 05:26سلام برعزیزی که نگارش بنده رادگم اندیشی دانستند عرض می شود درباب فتاوی وتفکیک وتفسیرآیات ونظرات علما همیشه جای بحث است وهرقول ونظری قابل ردوقبول است وهیچ متنی معصوم نیست. اما اینکه مایک دین بامشخصات دنیایی آن درست کنیم دیگرما دربعداخلاق وفلسفه ومنیات وجودی وفکری دچادرگیری واختلاف نمی شویم؟آیاسکولارهای درگپذیر وبدون قلمرو هیچ مشکل وفسادی ندارند؟آیاتوحید فکری واخلاقی ودینی جهان آمال ماست؟یااینکه مشکلات ونظرات هرمکتب ودینی را به صورت عقلایی درآورده و درزندگی وحیات خویش به مرحله اجرادرآوریم.علاوه برآن یکی کردن دین با فطرت بشر درتناقض است ویک محال فلسفی است.
خیرخواه
17 دی 1393 - 06:44بارک الله فیکم! کمی خارج از این موضوع منتقدان جماعت سؤالی مهمی مطرح می کنند که دست کم من هنوز پاسخ قانع کننده ای برای آن نیافته ام و آن این که جماعت که تا این اندازه بر طبل دگرپذیری می کوبد چرا پیرامون نمازخانه های تهران با سایر اهل سنت هماهنگ نیست و واژه مسجد را به کار می برد این در حالی است که اهل سنت 36 سال است فریاد می زند که در تهران اجازه ساخت مسجد به آنان داده نمی شود؟ چرا در این مورد نظر سایر برادرانش را نمی پذیرد و تک روی می کند؟ پمگر این که بگوییم شعار دگرپذیری را برای دلخوش کردن نظام سر می دهد.
بدوننام
21 دی 1393 - 05:09درمورددوستی که وجودهرنوع مسجدی رادرتهران رد می کتتد بایدعرض کنم که درتهران اهلسنت بیشترنمازخانه دارندامادربعضضی مناطق وشهرک هی آن مساجدی هرچندکوچک بامناره وآذان هم وجوددارداگردفترجماعت تشریف آوردیدآن رابرایتان نشان می دهیم.اما تقاضی یک مسجد جامع بزرگ ومتمرکزهمیشه خواسته اهل سنت درتهران بوده که متاسفانه هنوزبراورده نشده اشت .نبایدهمه چیزرا با عینک تارنگاه کرد